یادداشتی دربارهی قدرت انتخاب و نقش سواد رسانهای در این زمینه!
چرا سواد رسانهای به سالهای نیمکتنشینی گره خورده است؟
تهمینه حدادی، روزنامهنگار
نسل عجیب کودکانی که در طبقهی متوسط جامعه لباسهای همشکل میپوشند، از غذای فلان شرکت معروف استفاده میکنند، وسایل غیر ضروری زندگیشان از آن پاساژ به اصطلاح مدرن تهیه میشود، همگی مجهز به تبلت فلان مارک هستند و قفسهای از کتابهای فلان انتشارات دارند، محصول عملکرد هوشمندانهی تبلیغات نیست. تنها کافی است جستجویی سرسری به شیوهی آموزشی این نسل از والدین بیندازیم و خلاء موجود را با بحرانهای اقتصادیای که این افراد به واسطهی جنگ و سالهای پس از آن تحمل کردهاند جمع ببندیم. نتیجه چیست؟ تمرکز بخش آموزش بر موضوعات تئوریک، نتیجهای جز سرکوب مهارتهای رفتاری و اجتماعی نداشته است.
با همین نگاه است که والدینی که مجهز به مهارت تفکر انتقادی نیستند، به واسطه ی ضعف در تمیز دادن مفاهیم و معانی، نسلی مصرفگرا را پرورش میدهند که به مهارتهایی همچون کاربری فضای مجازی، نوازندگی تنها یک آلت موسیقی، شناخت برندهای مختلف و… مجهزند، اما قدرت انتخاب و نقد از آنها سلب شده است. با چنین سابقهای است که مخاطب هوشمند فضای مجازی با تمرکز بر نقطه ضعف جامعهی مخاطب – و بدون صرف زمان برای تشکیل اتاق فکر- به تبلیغ تفکر و محصول خود می پردازد و مخاطب نسل پیشین باورها و محصولاتی را که به بوتهی نقد نگذاشته شده اند و آنها را خارج از فیلتر سانسور میداند، در اختیار نسل جدیدی قرار میدهد که فاقد بسیاری از مهارتهای اولیه است.
در این میان است که کارشناسان بحث سواد رسانهای را مطرح میکنند. دربارهی استفادهی بیش از حد کودکان از موبایل و تبلت و اینترنت هشدار میدهند. از والدین درخواست میکنند تا انتخاب درست را به فرزندانشان بیاموزند. مباحثی دربارهی تاثیر انیمیشنها و فیلمها برروی کودکان منتشر میشود. عدهای فیلمهای ترکیهای را مبتذل و آسیبزا عنوان میکنند و از آن سو عدهای به طرح معضلات آثار فیلتر شده می پردازند. محققان و پژوهشگران مقالاتی مینویسند و کتابی با عنوان آموزش سواد رسانهای به کودکان در دسترس والدین امروزی قرار میگیرد. اما تاثیرات این اقدامات زمانی مشخص میشود که بازتاب این تلاشها و اقدامات گرایش بیشتر کودکان و نوجوانان به سمت ابتذال است. گواه سادهی این ادعا بازپخش هزاربارهی ترانهای است که چندی پیش به دلیل پخش در یک کلاس درس به تیتر اصلی رسانهها تبدیل شد، اما پدران و مادران تابع، همچنان این ترانه را در ضبط ماشینهای خود برای کودکان و خردسالان پخش میکنند و نام آن را مخالفت مدنی میگذارند.
حالا آیا میتوان مطمئن بود شیوهی رفتار له یا علیه رسانهها یک انتخاب است؟ آیا والدین و کودکانی که مهارتهای انتخاب و نقد را نیاموختهاند به سادگی تحت تاثیر هشدارها قرار میگیرند و حتی این هشدارها را نیز به بوتهی نقد میگذارند؟ مگر نه این است که نخستین گام در آموزش کودکان شیوهی رفتار و عملکرد والدین است؟ چه کسی میتواند مطمئن باشد که والدین فاقد مهارت نقد بتوانند منتقدان یاانتخابکنندگان یک رسانه(اینفلوئنسرها و…) باشند؟
مطالب مرتبط:
یادداشتی دربارهی ضرورت به رسمیت شناختن حریم خصوصی کودکان!
یادداشتی دربارهی انتشار عکس کودکان محروم در فضای مجازی به بهانهی کمک به آنها